گفتم:رفتم،رفتي،رفت وسکوتي کلاس را فرا گرف...
بغض گلويم را فشرد ،بغضم را شکستم و گفتم:دلم را شکست و رفت،غرورم را له کرد ورفت،عشقم را بي رحمانه رها کرد و رفت...
اوبراي هميشه رفت،رفت،رفت...
بغض گلويم را فشرد ،بغضم را شکستم و گفتم:دلم را شکست و رفت،غرورم را له کرد ورفت،عشقم را بي رحمانه رها کرد و رفت...
اوبراي هميشه رفت،رفت،رفت...
ویلیام کنراد رونتگن، کاشف اشعه ایکس به سال 1845 در شهر «لنپ» آلمان به دنیا آمد. وی در سال 1869 درجه دکترای خود را از دانشگاه زوریخ دریافت کرد. نوزده سال بعد را در دانشگاههای مختلفی مشغول کار بود و به تدریج به عنوان دانشمندی برجسته معروفیت کسب کرد. در سال 1888 استاد فیزیک و رئیس انستیتو فیزیک دانشگاه «ورزبورگ» شد. در همین انستیتو بود که در سال 1895 به کشفی دست یافت که سبب اشتهار او گردید.
رونتگن روز هشتم نوامبر 1895 مشغول انجام آزمایشهایی با اشعههای کاتودیک بود. اشعه کاتودیک جریانی از الکترنهای سریعالحرکت میباشد. این جریان در نتیجه اتصال یک ولتاژ قوی بین الکترودهایی که در دوانتهای یک لوله شیشهای مسدود و فاقد هوا تعبیه شده است، ایجاد میگردد. اشعههای کاتودیک قابلیت انتشار و رسوخ ندارند و چند سانتیمتر از هوا به سهولت آن را متوقف میکند. در آن آزمایش رونتگن لوله شیشهای حاوی اشعه کاتودیک خود را با کاغذ سیاه ضخیمی کاملاً پوشاند به شکلی که وقتی جریان الکتریکی برقرار میگردید هیچگونه نوری از داخل لوله مشاهده نمیشد.
هنگامی که رونتگن جریان برق را به لوله اشعه کاتودیک وصل کرد با کمال شگفتی مشاهده کرد صفحه فلورسنتی که روی نیمکت مجاور قرار داشت مانند آنکه نوری بر آن تابانده شده باشد شروع به درخشیدن کرد. او جریان را قطع کرد و درخشش صفحه (که با لایهای از باریوم پلاتینو سیانید، مادهای فلورسنت، پوشانده شده بود) متوقف شد. از آنجا که لولهی حاوی اشعه کاتودیک کاملاً پوشیده شده بود و منفذی نداشت رونتگن به این نتیجه رسید که با برقراری جریان الکتریکی باید نوعی تشعشع نامرئی از لوله خارج شود.
او این تشعشع نامرئی را به خاطر ماهیت ناشناخته آن، «اشعه ایکس» نامید. ایکس یک نشانه معمول در ریاضی برای ناشناختهها است.
رونتگن که از این کشف تصادفی به هیجان آمده بود سایر کارهای تحقیقاتی خود را کنار گذاشت و تمام توجه خود را معطوف به بررسی خواص اشعه ایکس کرد. او پس از چند هفته کار فشرده موفق به کشف نکات زیر شد :
1- اشعه ایکس میتواند موجب شود تا عناصر گوناگون شیمیایی دیگری (علاوه بر باریوم پلاتینو سیانید) نیز خاصیت باز پس دادن نور را پیدا کنند.
2- اشعه ایکس میتواند از بسیاری مواد که حاجب نور معمولی هستند عبور کند. رونتگن مخصوصاً متوجه شد که اشعه ایکس میتواند از گوشت عبور کند ولی در برابر استخوان متوقف میشود، او با قرار دادن دست خود بین لوله اشعه کاتودیک و صفحه فلورسنت توانست تصویر استخوانهای دستش را روی صفحه مشاهده کند.
3- اشعه ایکس در خط مستقیم حرکت میکند و برخلاف ذراتی که بار الکتریکی دارند تحت تأثیر میدانهای مغناطیسی منحرف نمیشود.
رونتگن در دسامبر 1895 اولین مقاله خود را درباره اشعه ایکس نوشت. گزارش او بلافاصله هیجان فراوانی به وجود آورد و توجه محافل علمی را به خود جلب نمود. صدها تن از دانشمندان و پژوهشگران چند ماه به بررسی و تحقیق پیرامون اشعه ایکس پرداختند و طی مدت یک سال تقریباً حدود یکهزار مقاله درباره این موضوع منتشر شد.
یکی از دانشمندان که کشف رونتگن مستقیماً محرک تحقیقات او شد، آنتوان هنری بکوئرل بود. بکوئرل گرچه با نیت تحقیق بیشتری پیرامون اشعه ایکس مشغول کار شد ولی تصادفاً به کشف پدیدهای مهمتر، یعنی رادیواکتیویته دست یافت.
به طور کلی هر گاه الکترونهایی با انرژی بالا بر شیئی برخورد کند تشعشات ایکس تولید میگردد. اشعه ایکس خود فاقد الکترون است بلکه بیشتر از امواج الکترومغناطیسی تشکیل میشود. بنابراین اصولاً شبیه به تشعشات مرئی یعنی امواج نوری است با این تفاوت که طول موج اشعه ایکس بسیار کوتاهتر میباشد. مهمترین موارد استعمال اشعه ایکس، استفاده از آن برای تشخیصهای پزشکی و دندانپزشکی است. موارد استعمال دیگر آن رادیوتراپی میباشد که در آن اشعه ایکس برای نابود کردن تومورهای خطرناک و یا متوقف کردن رشد آنها به کار برده میشود.
اشعه ایکس در صنعت نیز موارد استعمال فراوانی دارد. مثلاً میتوان از آن برای اندازهگیری ضخامت برخی مواد و یا پیدا کردن درز و رخنههای ناپیدا استفاده کرد. اشعه ایکس در بسیاری دیگر از زمینههای علمی از زیستشناسی گرفته تا نجوم و ستارهشناسی نیز کاربرد دارد. این اشعه به ویژه دربارهی ساختار اتمی و ملکولی اطلاعات زیادی را برای دانشمندان فراهم آورده است.
تمام افتخار و اعتبار کشف اشعه ایکس شایسته رونتگن میباشد. او به تنهایی کار کرد، کشف او غیرقابل پیشبینی بود و مجدانه کار خود را پی گرفت. علاوه بر اینها کشف او انگیزه مهمی برای بکوئرل و سایر پژوهشگران شد.
با تمام این احوال نباید در باب اهمیت رونتگن مبالغه شود. بدون تردید اشعه ایکس کاربردهای بسیار سودمندی دارد ولی کسی نمیتواند بگوید که در نتیجه استفاده از آن تمامی تکنولوژی ما دگرگون شده است. در حالی که با کشف القای الکترومغناطیس توسط فاراده این چنین دگرگونی انجام شد. به همین نحو کسی نمیتواند مدعی شود که کشف اشعه ایکس براستی برای تئوری علمی اهمیتی بنیادین داشت. اشعههای ماورای بنفش که طول موجهای آن کوتاهتر از نور مرئی است تقریباً از یک قرن قبل شناخته شده بود. اشعه ایکس (که مشابه با امواج ماورای بنفش میباشد ولی طول موج آن کوتاهتر است) به راحتی در چهارچوب فیزیک کلاسیک قرار میگیرد. روی هم رفته من تصور میکنم کاملاً منطقی است که در این فهرست رونتگن پایینتر از رادرفورد، که کشف او از اهمیت اساسی بیشتری برخوردار بود، قرار داده شود.
رونتگن فرزندی از خود نداشت. او و همسرش دختری را به فرزندی قبول کردند. در سال 1901 جایزه نوبل در فیزیک به رونتگن داده شد. این اولین جایزه نوبل برای رشته فیزیک بود. رونتگن در سال 1923 در شهر مونیخ آلمان درگذشت.
امروز دوستان خوبم یه سایت در زمینه تی شرت محرم دیدم خوشم اومد عکس های تی شرت محرم را از این سایت گذاشتم
تی شرت ماه محرم
خرید آنلاین تی شرت محرم
تی شرت های محرم
هوارودوس دارم...نیمه ابری....فقط ی بارونه قشنگ و توپ کم داره....
مامان امروز شوفاژارو افتتاح کرد!
هوا حسابی وسوسم میکنه ک اهنگ گوش بدم...و رواین سه تا اهنگ مانورمیدم امروز!:
ببار بارونه علی لهراسبی...به همین زودی سیروان و وقتی میای صدای پات...علی لهراسبی!!!(این خوراکه جاده چالوس و رامسره....وای دلم خاس!)
بابا هر هفته میگ بریم شمال....ولی من اصن حوصله ی ماشین سواری ندارم!اصن اعصابم ک ندارم!!!!:|
دیشب باامیر عربی کار کردم!
دیروز بابا گف تا بعدازظهر خوب بودم باامیرولی بعدش نه!:|
عزیزتریییین سوغاتیه،غباره پیراهنه تو///عمره دوباره ی منه ،دیدنو بوییدنه تو(اصن این قشنگ وسط چالوسههههه!!!!)
بیکاروالاف نشستم تا مادر طاها تشریف بیاره:/
دیگ واقعن مخم ج نمیده!!!سپردم ب خدا...محمد ک رفته بود تحقیق،گفته بودن ی نفر ب این نام مداحه:|
گفتم اگ هس ازهمین الان جوابم نعه!!!
ولی باخودم ک میفکریدم گفتم ببین ب کجا رسیدم ک مداحه اهلبیتو قبول نمیکنم!واقعن نمیدونم چرا؟!
گوشیمو خالی کردم دادم بابا امروز ببرتش سره کار،ی مغازه اونجا هس ک تعمیرش کنه:)
باهمون تیپ اون یکیا نشستم در انتظار:|
امیرم ک خونس این دفه....
بعداز ظهر هر کاری کردم خابم نبرد!!!البته صب تا۱۱خاب بودم:|
نوک انگشتام یخ زدن!!!مدله استرسم اینه!
تنها کاره مثبتی ک میکنم این روزا فقط ف.ب گردی و پیداکردنه عکسای دکوراسیون و ... اس توش!
زبانمم ک الان فاصله ی دوترمه!ومن بیکارم...وای از الان استرس امتحان با سوپروایزرو دارم!!
زبانمم ک اصن نمیخونم...امتحانمم ک بامنت بهم داد بی!(بی ادب!)خودش گفته بود هرکس کله ترموبیادو غیبت نداشته باشه و اکتیوباشه ازامتحان معاف میشه:!
چ مسابقه والیبالایی ک ندیدم پاشدم رفتم کلاس....حیف!
:|
اخرشم امتحان گرف...کلن ۶تا غلطه جزئی داشتم و بقول خودش خیلی کوچیک!چیزای ابتدایی وسطه حرفام!
و دراخر بهم گف این بی ک بهت دادم فقط بخاطره اینه ک اصن غیبت نداشتی.!
کلا از ۷ نفر هممون بی شدیم و یک نفر ک رعنا بوت ری تست شد...ک هنوز خبر ندارم قبول شده یانه!
میمیرن ای بدن!
نریمان حرصمو درمیاره...هی ب عرفان اس میده ک این رفیقات چرامنو میبینن میخندن!!!:|
درحالی ک اصن ما نمیبینیمش....مسخره
اومدن...
خدایااااا بسم الله
تو چراغ محفل تاریکمی
تو برای محفل تاریک من مثل چراغی بودی
تو عصایی سی ایی رَ باریکِمی
تودر این راه باریک و سخت من مثل عصا بودی برایم
تو گل همیشه بهار حُنَه می
تو همان گل همیشه بهار خانه ام هستی
تو قِراری سی دلِ دیوُنَه می
تو امیدی بی دِ روزِ بی کَسیم
تو تنها امید من در روزهای بی کسی ام هستی
تو قِراری بی سی ایی دلواپسیم
تو برای نگرانیهای من مثل آرامش بودی
اگر پیر بییِم تو جِووُنم کِردی
من اگر پیر بودم تو جوانم کردی
وا خُوشالی هُم زِووُنم کِردی
با همه ی خوشحالیها تو مرا همزبان کردی
چی گلی اِشکو کِردی دِ شورهَ زار
مثل گلی شکفتی در شوره زار زندگی ام
دِ شوقِ تو زِمِسُونِم بی بهار
با شوق وجودت زمستانم را بهار کردی
دلنوشته های
م . نادری
من مىخواهم به شما بگويم كه انقلاب ما بسيار عظيم و بسيار بالاتر و برتر از تقويمها و تقديرهاى ناظران بينالمللى است؛ از لحاظ بنيه، بسيار قوى است؛به همين دليل است كه با وجود اين كه عليه اين انقلاب، تهاجمها و ضربهها و محاصرهها، بيش از همهى انقلابهايى كه من مىشناسم بوده، آسيبپذيرى اين انقلاب، از همهى انقلابهاى بزرگ دنيا بمراتب كمتر بوده است.برای آشنایی با این موضوع سه انقلاب بزرگ را که میشود اسم انقلاب را برروی آنها گذاشت مقایسه میکنیم
يكى انقلاب كبير فرانسه است یكى انقلاب شوروى يكى هم يك انقلاب اسلامى، يعنى انقلاب الجزاير كه حقيقتاً انقلاب بود. شما بيست سال بعد از انقلاب كبير فرانسه ، انقلاب اكتبر، يا انقلاب الجزاير را در نظر بگيريد. بيست سال بعد از انقلاب كبير فرانسه - حدود سال 1809 -چيزى كه از فرانسهى دوران لوئى شانزدهم تغيير پيدا كرده، شخص پادشاه است! در سال 1809، پادشاهى بهنام ناپلئون بناپارت بر سر كار است؛ يك امپراطور، تاجگذارى كرده و به معناى واقعى كلمه، پادشاهى مىكند! آراى مردم و آزادى به آن معنايى كه انقلاب كبير فرانسه برايش تلاش كرد - در زندگى و در حكومت مطلقهى ناپلئون، يك ذرّه وجود ندارد! بله، تفاوت ديگرش آن است كه لوئى شانزدهم، پادشاه كم عرضهيى بود، در حالى كه بناپارت، پادشاهى با عرضه و قوى بود. در طول اين بيست سال در فرانسه - تا قبل از اين كه ناپلئون روى كار بيايد - سه گروه، هر سه بهعنوان انقلاب، سركار آمدند. گروه اول، گروه انقلابيونى بودند كهآن برخوردهاى خشن، كور و فراموش نشدنى و آن ويرانيها را در تاريخ فرانسه كردند! به هر حال، يك انقلاب كردند؛ تا حدودى قابل تحمل بود.بعد از حدود پنج سال، گروه دوم سركار آمدند و گروه اول را قلع و قمع كردند! شخصيتهاى برجستهى انقلابى اعدام شدند! اين گروه دوم، گروه افراطيون بودند؛ كسانى بودند كه انقلابيون اوليه را متهم به سازشكارى كرده و آنها را اعدام كردند.
زود میرم سر اصل مطلب!در این که وبلاکمون عملا توی کماست هیچ شکی نیست و این که همه ما در این وضعیت سهمی داشتیم.درسته؟پس بهتره با گذشتن از چیزای کوچیک اتفاقای بزرگی رو رقم بزنیم!اصلا هم کار سختی نیست که توی زمانهای استراحتمون(گه ماشاالله کم هم نیست!) یه سر به وبلاگمون بزنیم پستی بذاریم یا نظری. سخته؟؟؟ من شخصا از همه نویسنده های وبلاگ خوهش میکنم که دوباره برگردن و با پست گذاشتن هاشون به وبلاگ جون تازه ای بدن(همون پستایی که میدونم خیلیاشون میخواستن بذارن ولی چون می دیدن کسی سر نمیزنه و نظر نمیده نمیذاشتن). از بقیه هم خواهش میکنم به وبلاگ سر بزنن و نظراشونو کاملا آزاد بگن. به هر حال هر کسی که پستی میذاره براش مهمه که چند نفر از اون خوششون میاد یا اینکه چندنفر نظر میذارن براش. راحت تر بگم انگیزه نویسنده ها شما خواننده هاشون هستید پس بی انگیزشون نکنید و البته انگیزه خواننده ها هم نویسنده ها هستن. یه جورایی مکمل هم هستیم! پس بدون هم کاری نمی تونیم بکنیم.همه هم میدونیم که اگه با هم وحدت نداشته باشیم هیچ کس به تنهایی نمی تونه وبلاگو درست کنه پس انتظاراتو زیادی بالا نبرید اگه همه باهم باشیم میتونیم درستش کنیم وگرنه تلاش بی فایده است!!! ضمنا منتظر حضور نویسنده های جدید هم هستیم بعضی دوستان کم لطفی میکنن و نوشته هاشونو تو وبلاگ نمیذارن یا به هردلیلی حاضر نمیشن نویسنده وبلاگ باشن که ازشون خواهش میکنم بیان تا از مطالب قشنگشون لذت ببریم ... بهتره یه کم هم به هم دیگه وقت بدیم...حیات وبلاگ یعنی زنده موندن خاطرات مشترک همه ما باهم...پس تنهامون نذارید لطفا...
و بیایید:
دست در دست هم دهیم به مهر ، وبلاگ خویش را کنیم آباد
نکاتی پیرامون جایگاه پدر و اهمیت آن در سینما
«به نام پدر»
رابطه بین پدر و فرزند به تنهایی و در غیاب حضور مادر در فیلمهای سینمایی چگونه به تصویر کشیده شده؟ چرا در آثار سینمایی همیشه این موقعیت خاص نوعی بحرانِ عاطفی شکل میدهد و شرایطی دراماتیک به وجود میآورد؟ آیا فقدان حضور مادر نقشی در کمبود عاطفه در پرورش فرزند بوجود نمیآورد؟پدر تا کجا میتواند به تنهایی مهر مادری را جبران کند و اصولا نبود مادر چه تاثیری بر خود پدر نسبت به نگرشش در تعلیم فرزند میگذارد؟شیوههای رفتاری پدر چه تمایز به خصوصی نسبت به اصول تربیتی مادر دارد؟پدر در نقش و جایگاهش قرار است در تربیت فرزند چه چیزهایی را به او بیاموزد؟ چرا دیواری بین پدر و فرزند در ابتدا حایل است و نیت پدر در چشم فرزند در نگاه نخست خیر نمیآید و فرزند در مقابل فرامین پدر مقاومت میکند؟چرا در انتها همین غیر منعطف بودن و خشونت ِ کلامی و رفتاری پدر گاه به شیرینی رابطهی بین آنها میانجامد و اتفاقا همین تنبیه و مجازاتها علاقه بین آنها را دو چندان میکند؟ این سوالها و چندین پرسش دیگر همواره ذهن مخاطب را در برابر آثاری که رابطهی پدر و فرزندی را نشان میدهد به چالش کشیده. میتوان سوالهای بسیاری را به این لیست اضافه کرد و بیشتر در پی چرایی و چگونگی اعمال و رفتار پدر بود. این نوشته میکوشد ابعاد پیچیده و چند وجهی شخصیت پدر در قبال فرزند که موجب بلوغ فکری فرزند می شود را تشریح کند وگرنه در تاریخ سینما هستند پدرهایی بی مسئولیت و ظالم که با به جای گذاشتن یادی چرک و ننگین از خود در خاطرات فرزند،حال و آیندهی بچهشان را تباه کردهاند به طور مثال در فیلم از هم گسیختگی(تونی کای،2011) فضای مسمومی که پدر برای فرزندش ایجاد کرده زندگی دختر و نوهاش را به سیاهی کامل کشانده و نابود کرده است. در فیلم پسری با دوچرخه(برادران داردن،2011) قصهی پسر بچهای عاصی و یاغی روایت میشود که خشم و غیظ غیر قابل مهار موجود در رفتارش ارتباط مستقیمی با پدر بیوجدان و بیمسئولیتی دارد که او را رها کرده. آندری زویاگینتسف در فیلم النا(2011) رابطه پدر و دختری را به تصویر میکشد که سرمای بینشان ملموس و دافعهبرانگیز است یا در فیلم درخشش(استنلی کوبریک،1980) داستان پدر روانپریشی تعریف میشود که این بار در هیبت یک جک نیکلسونِ ترسناکْ کمر به قتل فرزند و همسر خود بسته.در جو قاتل(ویلیام فردکین،2011) فیلم در فضایی میگذرد که مملو از خشونت و مشنگی است.کاراکترهایی خود آزار و دیگر آزار در کنار هم زندگی میکنند و پدر خانواده هم یکی از این دیوانگان ِسادیست این جمع است.میتوان نام فیلمهایی که در آن پدر به جای تجسم مهربانی و مقاومت در زندگی تصویر هیولایی دهشتناک را برای فرزندْ رقم زده بیشتر ادامه داد اما هدف این نوشته همانطور که اشاره شد بیشتر تاکید بر پدرهایی با ویژگیهای مثبت است نه منفی.
جایگاه مادر به واسطهی برخورداری از ویژگی بیبدیل عطوفت و محبت که به هیچ وجه با عقل و منطق سازگاری ندارد همیشه بستری دراماتیک برای فیلمسازان فراهم کرده تا بتوانند جایگاه مادر را به خاطر ویژگیهای منحصر به فردش راحتتر به تصویر بکشند چرا که آنچه که بیشتر از همه چیز میتواند بر ذهن تماشاگر تاثیر بگذارد احساسات است که خصوصیات یک مادر ابزاری ساده و موثر برای یک کارگردان ایجاد میکند تا از آن برای رسیدن به این مقصود بهره ببرد.اما موقعیت پدر در آثار نمایشی به کل متفاوت از جایگاه مادر محسوب میشود.پدر به واسطه حضور مقتدارنه و زمختش در کانون خانواده بیشتر در نقش یک حامی و به طور کل سرپرست شناسانده می شود پس به خاطر حفظ جایگاهش و جلوگیری از خدشه وارد شدن به آتوریته و قدرت پنهانش همواره کوشیده محبت و عشق خود را به فرزند نه از راه مستقیم و برونی بلکه از طریق علاقه و عشقی عملی به اثبات برساند.ابراز عشق کلامی برای پدر نوعی تهدید در شکستن جبروت و موقعیت الگوساز خود است که در بیشتر آثار سینمایی فرو ریزی این احساسات در مقابل فرزند اکثرا در لحظات اوج فیلم یا بخشهای پایانی اثر رُخ میدهد یعنی این نوع برانگیختگی احساسی که در ظاهر پدر اتفاق میافتد موقعیتی ناب و نایاب برای فیلمساز فراهم میکند که این بار بر خلاف ظاهر همیشگیِ نقش پدر که کاراکترش سرشار از کاریزما و جذبه است به شمایلی رمانتیک در شخصیت او دست پیدا کند و بُعدهای شخصیتی جایگاه پدر را بیشتر کشف کند.هنگامی که آن ظاهر خشن و با ارادهی پدر که قدرت و تحکم در آن موج میزند پوسته بیرونیاش بشکند و نیت پدر آشکار شود؛هنگامی که فیلمساز گریههای نهان پدر را عیان کند و زمانی که کارگردان مهر پدرانه را از وجه عملی به عرصه کلامی بکشاند آن وقت است که میتوان گفت شخصیت چند وجهی یک پدر در یک اثر سینمایی میتواند چه کارکرد فوقالعاده و مهمی از خود بروز دهد.خلق چنین لحظههایی در آثار سینمایی میتواند موقعیتی دراماتیک خلق کند چرا که غرور پدر که همیشه به عنوان وسیلهای جهت پیشبرد خانواده در حرکت به مسیر دلخواه خویش است در لحظات عاطفی میشکند و پدر، تنهایی و سیرت درونش بیشتر عریان می شود و این فروپاشی در ظاهر ِخشن پدرانه، عاطفه و عشق را بیشتر آشکار میکند در نتیجه علاوه بر غلیان احساسات مخاطب، صحنهای حماسی در مقابل چشمان فرزند و تماشاگر به وجود میآید.پس شاید بتوان این گونه نتیجهگیری کرد که نمایش احساسات یک پدر و اشکهای او میتواند تاثیری به مراتب بیشتر بر مخاطب بگذارد نسبت به تصویر کشیدن گریه کردن مادر که به واسطه ویژگیهای طبیعی و ذاتیاش چیزی عجیب به نظر نمیرسد.اصولا فروپاشی احساسی پدر بیشتر از این که ناشی از یک ویژگی ذاتی و طبیعی باشد دلیلی از رنج و بار عاطفی موقعیت ایجاد شده برای اوست. کشف زیرلایههای کاراکتر پدر بیشتر اوقات در موقعیتهایی بغرنج شکل میگیرد و پازل این تصویر شکوهمند ذرهذره در مقابل چشمان فرزند و تماشاگر تکمیل میشود. پدر در رابطه با فرزند همیشه سعی در ایفای نقش یک حامی را دارد پشتیبانی که در شرایط بحرانی با حضورش دلگرمی فرزند میشود، پشت فرزندش میایستد.پدر ایستادگی را میآموزاند؛مقاومت در شرایط سخت را؛ اینکه به جای دادن ماهی به فرزند باید به او ماهیگیری آموخت.با ذکر ویژگیهای مثبت پدرانه در چند فیلم سعی میکنم بیشتر به ابعاد شخصیتی یک پدر در آثار سینمایی در مواجهه با فرزندانش بپردازم.
در فیلم من سام هستم(جسی نلسون،2001) پدری به تصویر کشیده میشود که به خاطر معلولیت ذهنیاش قادر به نگهداری فرزند نیست او متهم به این است که در جایگاه یک پدر نمیتواند نقش یک پناهگاه ِ امن را برای دخترش ایفا کند.اما چه چیزی به غیر از بازی شگفت شون پن در نقش پدر، ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟شون پن حتی توانایی این را ندارد که بتواند یک کار ساده را انجام دهد و شغل و درآمدی داشته باشد چه برسد به تعلیم قواعد و قوانین اجتماعی- اخلاقی. اما چرا رابطهی شون پن و دخترش را دوست داریم و دلمان میخواهد به هر قیمتی این پدر و دختر در کنار هم زندگی کنند؟ جسی نلسون پدری را نشان میدهد که ویژگی رهبری و عملگرا بودن در زندگی را به خاطر عقبماندگی ذهنی ندارد.خصوصیاتی که میتواند تشخص جایگاه پدر را نشان دهد. کشش در ایجاد رابطۀ بین این پدر و دختر گرچه حائز هیچ کدام از انواع مسئولیتهای پدرانه برای تربیت فرزند نیست اما واجد همان عشق و شور پدرانه در بزرگ کردن فرزند است.نکتهای که در هیچ یک از قوانین رسمی دادگاهها به آن اشاره نشده و نوعی قانون نانوشته محسوب میشود. در فیلم در جستجوی شادی(گابریل موچینو،2006) ویل اسمیت نقش پدر در به در و خانه به دوشی را ایفا میکند که میکوشد حتی سختترین شرایط را هم چون نمایشی برای فرزندش تبدیل به داستانی فانتزی کند و برایش این قصه خیالی را در فضایی مصیبتبار بازی کند .این گونه می شود که بهانه شب بیرون خوابیدن و بیخانمانی، دایناسورهایی هستند که وحشیانه حمله کردهاند پس باید برای حفظ جان به گوشهای از شهر پناه برد و شب را صبح کرد.در فیلم زندگی زیباست(روبرتو بنینی،1997) پدر دقیقا همان کاری را برای فرزندش در شرایط سخت و مرگبار انجام میدهد که ویل اسمیت در فیلم مذکور انجام داد؛ لحظه پایانی و مرگ پدر در زندگی زیباست همچون یک سمفونی باشکوه در مقابل چشمان فرزند اجرا میشود.پدر میداند که فرزندش طاقت دیدن این صحنه ی غمانگیز را ندارد پس لحظات آخر زندگی را هم مثل تمام طول فیلم برای او نقش بازی میکند و موقعیت ایجاد شده را برای او تغییر میدهد و زندگی چرک و خونین واقعی را با عشقی پدرانه تبدیل به فیلمی پرشور و کمدی میکند.روبرتو بنینی در زندگی زیباست تصویری بسیار پرشکوه و ایدهآل از شمایل یک پدر ارائه میدهد. استیون دالدری در فیلم گوشخراش و فوقالعاده نزدیک(2011) از تام هنکس پدری میسازد که با مرگش معمایی برای فرزندش طراحی کرده.مسیر کشف این معما همان شکوفایی و بلوغ فرزند است.پسر در این فیلم به پدرش همچون الههای اعتقاد دارد و هرچه که او گفته را توشه راه قرار میدهد و دل به دریا میزند.پدر مُرده اما حضور او در ذهن پسر انقدر سایه افکنده که انگار تجسم فیزیکی هم دارد.پدر در کل، تصویر یک الگوی بینقص را در ذهن فرزند میسازد.او همچون رهبری کاریزماتیک در زندگی فرامین و اخلاق و کردارش به چشم فرزند نیک میآید و فرزند با تمام وجود تلاش میکند تا مقلد او باشد.ترمه در فیلم جدایی نادر از سیمین(اصغر فرهادی،2011) رابطهای تنگاتنگ و گرم با پدرش دارد و بسیار تحت تاثیر اوست.صحنه درخشان پمپ بنزین و سکانس کلیدی درس پرسیدن پدر از دختر تاکید بر نقش پدر به عنوان یک معلم در زندگی را دارد.پدر مفاهیم غلط تثبیت شده در کتابها را زیر سوال میبرد و به دخترش میآموزد که چگونه باید در جامعه حقش را بگیرد. پدر نادر،پیرمردی فرتوت و مبتلا به بیماری آلزایمر نمایش داده میشود که عاملی اساسی برای فرزندش در عدم مهاجرت به کشوری خارجی است.اصغر فرهادی پدر را نمادی از آب و خاک و میراث فرزند نشان میدهد که دل کندن از آن برای او امکانپذیر نیست. در فیلم زیبا و بدیع جانوران حیات وحش جنوب(بنت زیتلین،2012) این بار هم پدر در غیاب حضور مادر که انگار به ابدیت پیوسته پایگاهی غیرقابل جایگزین برای دخترش دارد.دختری که در شرایطی غیر قابل باور زندگی میکند.در محیطی بدوی و خشن که خشم طبیعت هم زندگیشان را فرا گرفته چشم و گوشش به جایگاه پدر است.آدمهای فیلم مدرنیته را تهدیدی برای زندگی خود میدانند و به هیچ وجه راضی به خروج از منطقهای که در آن زندگی میکنند نیستند.دختر در فیلم در کنار دنیای واقعی در فضایی سورئال از حیواناتی وحشی میترسد.پدر به او با خشمْ مهر را میآموزد.ایستادگی و مقاومت در هر شرایطی را. اینکه چگونه در موقعیتی بحرانی بتوانیم خود را زنده نگه داریم و از مهلکه بگریزیم؛ درست شبیه همان تصویر الگوساز پدر و تعالیمش که آندری زویاگینتسف در فیلم شگفت بازگشت(2003) به تصویر کشید.یکی از برادران فیلم، مطیع بیچون و چرای پدر میشود و گوش به فرمان اوست اما دیگری اطاعت و احترام بیش از حد به پدر را خطری برای غرور و استقلال خود میبیند.آیا واقعا دنبالهروی از دستورات پدر خدشهای به فردیت شخص و ضربهای به منیت و غرور اوست؟پدری که زویاگینتسف در فیلم بازگشت به تصور میکشد گرچه مدتی در دنیای فرزندانش غایب بوده و ظاهری خشن و غیر منعطف دارد اما شخصیت او پر از رمز و راز نامکشوف است.او انگار افقی را میبیند که فرزندانش،میدان دیدشان ناتوان از رویت آن است.او قرار است پسرانش را آگاهانه در مسیر مشکلاتی سخت قرار دهد؛به آنها میانبُرهایی برای گریز از مشکلات بیاموزاند و در هزارتوهای زندگی،آنها را با تجربیات بدست آمدهشان تنها بگذارد تا راهشان را همچنان ادامه دهند. پدران قرار است از خود میراثی به جای بگذارند که فرزندان در ادامه راه از این گنجینه استفاده کنند. در پایان فیلم جانوران حیات وحش جنوب دختر دیگر از کابوس حیوانات غولپیکر دنیای جلوی چشمانش به واسطه حضور پدر و تعلیمات او نمیترسد و بر ترس مرگ پدر هم فائق میآید.برادران فیلم بازگشت تنها با تأسی از رفتار پدر و کارهایی که در مواقع بحرانی و خاص انجام میداد میتوانند پس از مرگ پدر از آن جزیره زیبا و سحرانگیز جان سالم به در ببرند.انسان در کانون خانواده است که بزرگ میشود،تجربه کسب میکند و به بلوغ میرسد. پدر در این نهاد نقشی اساسی برای فرزند دارد.پدر در چنین فیلمهایی از دیگاه کودک چون الههای مینماید که اعمال و رفتارش الگو میسازد.فرزندان ادامه دهندگان راه پدرانشان هستند.آنها راه ناتمام پدرانشان را تکمیل میکنند و تجربه و توشه مسیرشان همان اندوختهای است که از پدر به ارث بردهاند.فرزند از پدر میآموزد که برای زندگی چگونه در شرایط سخت باید «مرد عمل» بود،مشکلات را طاقت آورد و با تمام وجود به جنگ آنها رفت.
منبع: سایت ماهنامهی فیلم،نقد خوانندگان
http://www.film-magazine.com/reviews/world/319/
رسیده هجده ذی الحجه وقلب نبی شاد است
غدیر آمد غدیر آمد امیر المونین اینک به بالای سریر آمد
فرا رسیدن عید پر شکوه غدیر ،روز اکمال دین بر تمامی شیعیان وجان نثاران شاه مردان،امیر مومنان ومولای متقیان
علی (ع ) مبارک باد
ساعت | شنبه | 1شنبه | 2شنبه | 3شنبه | 4شنبه | 5شنبه | جمعه |
7_8.5 | شیمی | زبان | |||||
9_10.5 | ریاضی | زیست | |||||
11_12.5 | زبان | ادبیات | |||||
13_14.5 | علوم زمین | .... | |||||
15_16.5 | ..... | ||||||
17_18.5 | زیست | ||||||
19_20.5 | زیست | ||||||
21_22.5 | تست100 | ||||||
23_24 | زبان |
خدا من بهت التماس کردم
اشک ریختم
خواهش کردم
نمیدونم تاوان چیو داری از من میگیری
یا اینکه میخوای من بیشتر از این بهت نزدیک تر بشم
خدا
من دیگه خسته ام
اصلا بعضی وقتا شک میکنم که...
خدا منو می بینی ...؟؟؟
طبق آخرین خبری که به من رسیده در چندروز گذشته اقداماتی در شورای ماکران صورت گرفته که وقتی به گوش من رسید واقعا تاسف خوردم.میگین چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه اگه زمان جاهلیت باشه ویک عده آدم معذرت میخوام >کوچیک< تصمیم بگیرن یکی مثل خودشونو بکارن هیچکس خبردار نمیشه ولی در این زمان با این مردم آگاه تصمیمی در شورای ماکران گرفته میشه که آدم دلش میخواد بمیره ولی این حرفو نشنوه.بازم میگین چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برای از بین رفتن استرس، ۲ ساعت یکبار این حرکات را انجام دهید.
(تا لود شدن تصویر شکیبا باشید)
http://s4.picofile.com/file/7968321505/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D9%86.gif
سلام خدمت همه ی سروران عزیز امیدوارم همیشه زندگی سرشار از موفقعیت ومعنویت داشته باشید.
راستیتش زیاد میل به نوشتن شخصی ندارم، آخه حرفای من سر تا پا تقصیر کجا! و صحبتهای علما و شهدا کجا!
اما این چند وقت با نظرات و انتقادهای بسیاری مواجه شدم که سعی کن خودت مطلب بنویسی و واقعا هم میدونم که این جسارت بسیار بزرگی است. اما باید از یه جا شروع کرد.
اما فکر کردم که در مورد چی بنویسم که یکدفعه شبهه ی دوستم به ذهنم اومد که اثبات وجود خدا بود.
آخه یه شب بعد از نماز که داشتیم با هم صحبت می کردیم گفت: به نظرت اصلا خدا وجود داره و یه سری مطلب را هم برای رد اثبات خدا از دانشمندای غربی گفت. واقعیتش من تا حالا با این موضوع برخورد نکرده بودم چون به قول معروف هم تو یه خانواده مذهبی بزرگ شده ام ،و اکثر اطرافیان و دوستانم خدا را شکر مذهبی هستند.
اون شب حدود یک ساعت با هم صحبت کردیم اما واقعیتش اگریه آدم خداپرست بهم میگفت اثبات اسلام وحقانیت شیعه را بگو خیلی راحت تر جوابشو میدادم
اما صحبت دوستم باعث شد که خیلی فکر منو درگیر کنه و میشه بگی یک هفته ای زندگی برام شکل دیگری شد وکلا درگیر این موضوع بودم تا با یه سری تحقیقات و مطالعه در این زمینه میشه گفت خدا را هم به صورت عقلی و هم به صورت حسی ،درک و بهتر شناختم.
آخه میگن :ارزش عبادت به ارزش شناخت آگاهانه از خداوند است.
حالا از همه ی دوستان میخوام بپرسم اگر شما جای من بودید چی جواب میدادیدو چگونه وجود خدا را برای خود به اثبات رساندید؟
منتظر نظرات شما در این زمینه هستم و انشالله در آخر با کمک شما و معلومات این حقیر جمع بندی کلی میکنم
نويسنده: علي اعظم محمدبيگي
در نوشته قبل ادعا كرديم كه خانواده هاي ايراني عموما سواد بيمه اي ندارند يا در خوش بينانه ترين حالت، اين سواد بيمه اي بسيار اندك است(اين نوشته در 16 فروردين امسال با عنوان «به جاي فرهنگ بيمه اي بگوييم سواد بيمه اي» در روزنامه دنياي اقتصاد منتشر شد).
آن عده از فعالان صنعت بيمه كه اين نوشته را خوانده اند حق دارند از نويسنده بخواهند تا شواهدي در تاييد ادعاي خود ارائه كند. يك نمونه كوچك از شواهد من اين است: در كشورمان بسياري از خانواده ها نمي دانند كه:
1.موسسه اي به نام صندوق تامين خسارت هاي بدني وجود دارد كه طبق قانون، موظف است از برخي از آسيب ديدگان در حوادث رانندگي يا خانواده برخي از فوت شدگان در اين حوادث حمايت مالي بكند.
2.هر دانش آموز ايراني، دست كم روي كاغذ قرارداد بيمه بين شركت بيمه و وزارت آموزش و پرورش، در تمام طول سال و در تمام لحظات شبانه روز، تحت حمايت يك نوع بيمه حوادث و درمان قرار دارد.
3.مبناي تعيين ارزش هر واحد مسكوني و در پي آن، مبناي تعيين حق بيمه براي بيمه كردن آن در مقابل حوادثي مانند آتش سوزي و زلزله، هزينه ساختن واحد مسكوني مورد نظر است نه قيمت آن در بازار.
4.بيمه بازرگاني يك نوع حمايت مالي متفاوت از تامين اجتماعي است (فعالان صنعت بيمه خوب مي دانند كه در كشورمان بيمه بازرگاني، از جنبه سابقه قانون گذاري و ورود به عرصه فعاليت، قديمي تر از تامين اجتماعي است اما بسيار ناشناخته تر از آن مانده است). برخي از فعالان صنعت بيمه شايد در درستي اين شواهد ترديد كنند. به اين همكاران ،پيشنهاد مي كنم كه عبارات فوق رابه شكل پرسش درآورند؛ به ميان خانواده هاي ايراني بروند و از آنها پاسخ اين پرسش ها را بخواهند. اگر در اين پرسش و پاسخ كوتاه و ساده، شواهد من تاييد شد از فعالان صنعت بيمه انتظار مي رود كه دست كم، به خاطر رونق فعاليت نسبتا كم تقاضاي خود، درباره راهكارهاي باسواد كردن بيمه اي خانواده ها (و در نتيجه، براي ترغيب آنها به خريدن بيمه) بينديشند؛ از جمله به اين پرسش بينديشند كه آيا راهكارهاي فعلي شركت هاي بيمه كشور براي گسترش فرهنگ بيمه (مانند تبليغات رسانه اي آشكار و پنهان و نسبتا پرهزينه)، سواددار شدن بيمه اي خانواده ها را در پي داشته است؟
و من نواخته می شوم آهسته
سیم ها را به ارتعاش وا می داری مستانه
و دل من می لرزد بی بهانه
و پیچ می خورد
و تاب می خورد عاشقانه ...!
ومی رقصد دلبرانه
عمل های جراحی از جمله کارهایی هستند که از گذشته تا به امروز انجام می شدند ولی در طول تاریخ پیشرفت تکنولوژی باعث شده است تا وسیله ها بهتر و البته درمان آسان تر شود.
تکناز : در ادامه با وسیله هایی آشنا خواهید شد که در گذشته از جمله مهمترین وسایل اتاق عمل بوده اند ولی امروزه تنها وسایلی ترسناک به حساب می آیند.
** tonsil guillotine
چرک و عفونت قبل از آن انتی بیوتک ها به وجود آیند بسیار خطرناک بودند. هیچ پزشکی ریسک نمی کرد تا از داروهای نامطمئن برای بیمار خود استفاده کند از این رو دستگاهی جالب و ترسناک اختراع شد تا پزشکان را در این راه کمک کند.
" tonsil guillotine" وسیله ای بود که اجازه می داد تا پزشک دست خود را در گلوی بیمار کرده و چرک های گلو را از بین ببرد. در این حالت وسیله تقریبا تا اواسط گلوی بیمار پایین می رفت و هر اتفاقی ممکن بود رخ دهد. در قرن 19 برای آنکه بیمار زیر این عمل آسیب نبیند به او کوکائین تزریق می کردند.
فکر کنم اواسط اردی بهشت ماه بود که سبک زیبای "سفره دار کرمی" را از حاج روح الله بهمنی
در هیئت الرضا(ع) شنیدیم،سبکی که انصافا زیبا بود و به دل نشست.اما ماجرا از
آنجایی شروع شد که .....
دو ماه شد
سررسیدش امروزه !
قاطی شده همه چیز
این که تموم نشده
اون رسیده
اگه ادغام شن ؟!
نمی دونم دزدی رو چی ترجمه می کنیم
همین ماها
ما که خودمون رو مؤمن می دونیم
مثلاً اهل نماز و قرآنیم
آهاااااااااااای خانوم با توام
تو که تلاش من رو به اسم خودت ثبت می کنی
حداقل اون پایین ریز بنویس مال کیه
یادم افتاد امروز باید می رفتم دفتر بیمه
یه سررسید دیگه!
هوا کمی خنک تر شده
اما دستام یخ کرده
انگار زمستون رو خیلی زود لمس کردن !
گرچه چه نیازی به توضیح ؟!
تو که توضیح نخواستی
آره من بودم و تو اومدی
اما وقتی من اومدم و خواستم بیایی
... سکوووووووووت
می خوام تنها باشم
تحمل هیچ حرف و آغوشی رو ندارم !
ارائه فصل سوم توسط گروه 3 (ولی دوستی- گودرزی-مطهری)
ارائه فصل چهارم توسط گروه 4 (شاهچراغی-قیم پور-خجسته-قوچانی-یاوری-سبیلی)
جمعه 17 آبان
ارائه فصل پنجم توسط گروه 5 (علی آقاجان-غفوری-شیخی-رحمانی)
ارائه فصل ششم توسط گروه 6 (باقری-خورسندی-رحیمی-هاشم الحسینی-ملاحسینی)
نویسنده:توفیق
منو اون خیلی جاها با هم رفتیم ..همه شهرو ...حتی با هم به محل تحصیلش(baft ) هم رفتیم ...با ماشین من ..دو تایی تنها ..... برف بازی کردیم ...کجا بودی ؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا منو متهم میکنی...... اون دو تا عکس که گذاشتم حتما دیدی؟؟..اون روش نوشته ..خیلی دوستون دارم ...خط خودشه ....صداش هنوز تو موبایلمه که شعر لیلی رو برام خوند ....شبها بیمارستان زنگ میزد برام آیت الکرسی میخوند ...عاشقانه دوسم داشت ....تو کجا بودی؟؟؟؟؟؟؟
میخوای نامه هایی براش نوشتمو بزارم ...ببینی چه شد ؟؟؟؟؟؟
ازش بپرس کی وقتی پسره از جیرفت اومد مست بود تو دفترم نشسته بود ..ترسید بره باهاش .. التماس کرد کمکش کنم ....
ازش بپرس کی دستمو گرفت .....ازش بپرس .... ازش بپرس منو فرستاد برم تحقیق کنم چی شد؟من چه حرفایی زدم که خودشم میدونست .... دخترایی که با تلفن و شمارشون بهش دادم ..زنگ زد فهمید باصطلاح عشقش با اونا هست چه حالی شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از دختر خاله عشقش بپرس ؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا منو متهم به خودخواهی میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟ ..... اون پسره باصطلاح عشقش اومده چون دیده کار پیدا کرده ...من اگه بابا یا داداشش ازم بپرسن چی شده ..من همه چیو براشون تعریف میکنم..
بعد میفهمه من دروغ گفتم یا نه ...از خدا خواستم تو زندگیش با پسره بفهمه همه چیز عشق خالی نیست .... و حرفای من درست بوده ولی دور شده باشه .........
یادش رفته خواهرش یا عمش چقدر گفتن با اون ازدواج نکن ..یادش رفته خواهرش که با پسرخالش ازدواج کرده هر روز کتک و عرق خوری پسره رو... ولش کن ..میبینی حرف زیاده ..اگه از رئیستم بپرسی همه چیزو میدونه ... خود نانای من براش تعریف کرده ......
نانا به من تعهد نداشت ولی خیلی خیلی مدیونه .... همه وسائلی که براش خریدم ..پولهایی که دادم برای عشقش کاپشن ...عینک آفتابی و .... پول دانشگاه که پدرش نداشت و من دادم ..بخاطرش کار جیرفت رو قبول کردم تا عشقش به کار بیاد ..یارو از یه خانواده ای هست که نگوو ...خونشونو کپره ...چقدر گفتم نانای من ..خوب فکر کن ....حالا به قول رئیست خود کرده رو تدبیر نیست..هر کس لیاقتش همینه که هست ....
من میبینمش ولی اون منو نمیبینه ..من بعضی ظهرها ...عصزها ..نزدیک خونشون ..می بینمش...دلم به همین دیدن خوشه ....
ولی اینو بدون ....عشق کافی نیست ...با تو هم هستم ..پس ما مردا رو خودخواه نگو ...
رسیدن عشق وقتیه بدونی چکار میکنی....هیچوقت نگفتم نانا مال من بشه ..... هیچوقت ..چون من اونی که مال خودم هست ..بخاطر وضعیت جسمیم از خودم رنجوندم ... و دیگه نیست ....این کارا رو بخاطر اینکه کسی به پای من نسوزه کردم .....
اینقدر گناه پاک نکن ..ببین ..بسنج ..بپرس ... بعد قضاوت کن ..... خدا کنه بفهمه زود هم بفهمه ...همین ....
بعضی از آیات هستند
که وقتی اونا رو می خونم،
شرمنده ی خدا میشم..
مثل همین آیه ی
" الیس الله بکاف عبده " (الزمر، آیه ۳۶)
آیا خدا، برای بندگانش کافی نیست؟
خیلی.
از همه خسته ام. زندگیم رسماً نابود شد. همه چی به باد رفت... حالا هم متهم شدم!
متهم!!!!!
یادت رفته خیلی چیزا رو...
خدایا همه آدم ها و رفتارهاشون رو به خودت واگذار میکنم.
زمانی که شرکت نوکیا در نوامبر 2005 اعلام کرد که تا آن زمان بیش از یک میلیارد دستگاه تلفن همراه را در بازار جهانی به فروش رسانده است، گوشی Nokia 1100 در اوج خود به سر میبرد و فروش بسیار زیادی داشت. این گوشی بسیار ساده و مخصوص کشورهای در حال توسعه طراحی شده بود و تمامی قابلیتهای پایهای مورد نیاز کاربران را در اختیار داشت.
دیگه هــى نگو که: "مواظبــــ خودتـــ بـاش" و "خوش بخـت شــى"
و ایــن زرتــ و پرتــا ..... وقتــى رفتــى...
دیگــه این چیــزا بهتـــ مربوطــ نیســت... فـــهمیــــــدی؟؟؟؟
باشــد . . .
قــبــول مـטּ نـمـیـفـهـمـم تــُـو را، تــُـو کـﮧ مـیـفـهـمے
مـَـرا بــِفــهــم مـטּ ، تــُـو را مــیــخــواهــم....
تعداد صفحات : 3