فکر کنم اواسط اردی بهشت ماه بود که سبک زیبای "سفره دار کرمی" را از حاج روح الله بهمنی
در هیئت الرضا(ع) شنیدیم،سبکی که انصافا زیبا بود و به دل نشست.اما ماجرا از
آنجایی شروع شد که .....
فکر کنم اواسط اردی بهشت ماه بود که سبک زیبای "سفره دار کرمی" را از حاج روح الله بهمنی
در هیئت الرضا(ع) شنیدیم،سبکی که انصافا زیبا بود و به دل نشست.اما ماجرا از
آنجایی شروع شد که .....
دو ماه شد
سررسیدش امروزه !
قاطی شده همه چیز
این که تموم نشده
اون رسیده
اگه ادغام شن ؟!
نمی دونم دزدی رو چی ترجمه می کنیم
همین ماها
ما که خودمون رو مؤمن می دونیم
مثلاً اهل نماز و قرآنیم
آهاااااااااااای خانوم با توام
تو که تلاش من رو به اسم خودت ثبت می کنی
حداقل اون پایین ریز بنویس مال کیه
یادم افتاد امروز باید می رفتم دفتر بیمه
یه سررسید دیگه!
هوا کمی خنک تر شده
اما دستام یخ کرده
انگار زمستون رو خیلی زود لمس کردن !
گرچه چه نیازی به توضیح ؟!
تو که توضیح نخواستی
آره من بودم و تو اومدی
اما وقتی من اومدم و خواستم بیایی
... سکوووووووووت
می خوام تنها باشم
تحمل هیچ حرف و آغوشی رو ندارم !
ارائه فصل سوم توسط گروه 3 (ولی دوستی- گودرزی-مطهری)
ارائه فصل چهارم توسط گروه 4 (شاهچراغی-قیم پور-خجسته-قوچانی-یاوری-سبیلی)
جمعه 17 آبان
ارائه فصل پنجم توسط گروه 5 (علی آقاجان-غفوری-شیخی-رحمانی)
ارائه فصل ششم توسط گروه 6 (باقری-خورسندی-رحیمی-هاشم الحسینی-ملاحسینی)
نویسنده:توفیق
منو اون خیلی جاها با هم رفتیم ..همه شهرو ...حتی با هم به محل تحصیلش(baft ) هم رفتیم ...با ماشین من ..دو تایی تنها ..... برف بازی کردیم ...کجا بودی ؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا منو متهم میکنی...... اون دو تا عکس که گذاشتم حتما دیدی؟؟..اون روش نوشته ..خیلی دوستون دارم ...خط خودشه ....صداش هنوز تو موبایلمه که شعر لیلی رو برام خوند ....شبها بیمارستان زنگ میزد برام آیت الکرسی میخوند ...عاشقانه دوسم داشت ....تو کجا بودی؟؟؟؟؟؟؟
میخوای نامه هایی براش نوشتمو بزارم ...ببینی چه شد ؟؟؟؟؟؟
ازش بپرس کی وقتی پسره از جیرفت اومد مست بود تو دفترم نشسته بود ..ترسید بره باهاش .. التماس کرد کمکش کنم ....
ازش بپرس کی دستمو گرفت .....ازش بپرس .... ازش بپرس منو فرستاد برم تحقیق کنم چی شد؟من چه حرفایی زدم که خودشم میدونست .... دخترایی که با تلفن و شمارشون بهش دادم ..زنگ زد فهمید باصطلاح عشقش با اونا هست چه حالی شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از دختر خاله عشقش بپرس ؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا منو متهم به خودخواهی میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟ ..... اون پسره باصطلاح عشقش اومده چون دیده کار پیدا کرده ...من اگه بابا یا داداشش ازم بپرسن چی شده ..من همه چیو براشون تعریف میکنم..
بعد میفهمه من دروغ گفتم یا نه ...از خدا خواستم تو زندگیش با پسره بفهمه همه چیز عشق خالی نیست .... و حرفای من درست بوده ولی دور شده باشه .........
یادش رفته خواهرش یا عمش چقدر گفتن با اون ازدواج نکن ..یادش رفته خواهرش که با پسرخالش ازدواج کرده هر روز کتک و عرق خوری پسره رو... ولش کن ..میبینی حرف زیاده ..اگه از رئیستم بپرسی همه چیزو میدونه ... خود نانای من براش تعریف کرده ......
نانا به من تعهد نداشت ولی خیلی خیلی مدیونه .... همه وسائلی که براش خریدم ..پولهایی که دادم برای عشقش کاپشن ...عینک آفتابی و .... پول دانشگاه که پدرش نداشت و من دادم ..بخاطرش کار جیرفت رو قبول کردم تا عشقش به کار بیاد ..یارو از یه خانواده ای هست که نگوو ...خونشونو کپره ...چقدر گفتم نانای من ..خوب فکر کن ....حالا به قول رئیست خود کرده رو تدبیر نیست..هر کس لیاقتش همینه که هست ....
من میبینمش ولی اون منو نمیبینه ..من بعضی ظهرها ...عصزها ..نزدیک خونشون ..می بینمش...دلم به همین دیدن خوشه ....
ولی اینو بدون ....عشق کافی نیست ...با تو هم هستم ..پس ما مردا رو خودخواه نگو ...
رسیدن عشق وقتیه بدونی چکار میکنی....هیچوقت نگفتم نانا مال من بشه ..... هیچوقت ..چون من اونی که مال خودم هست ..بخاطر وضعیت جسمیم از خودم رنجوندم ... و دیگه نیست ....این کارا رو بخاطر اینکه کسی به پای من نسوزه کردم .....
اینقدر گناه پاک نکن ..ببین ..بسنج ..بپرس ... بعد قضاوت کن ..... خدا کنه بفهمه زود هم بفهمه ...همین ....
بعضی از آیات هستند
که وقتی اونا رو می خونم،
شرمنده ی خدا میشم..
مثل همین آیه ی
" الیس الله بکاف عبده " (الزمر، آیه ۳۶)
آیا خدا، برای بندگانش کافی نیست؟
خیلی.
از همه خسته ام. زندگیم رسماً نابود شد. همه چی به باد رفت... حالا هم متهم شدم!
متهم!!!!!
یادت رفته خیلی چیزا رو...
خدایا همه آدم ها و رفتارهاشون رو به خودت واگذار میکنم.
زمانی که شرکت نوکیا در نوامبر 2005 اعلام کرد که تا آن زمان بیش از یک میلیارد دستگاه تلفن همراه را در بازار جهانی به فروش رسانده است، گوشی Nokia 1100 در اوج خود به سر میبرد و فروش بسیار زیادی داشت. این گوشی بسیار ساده و مخصوص کشورهای در حال توسعه طراحی شده بود و تمامی قابلیتهای پایهای مورد نیاز کاربران را در اختیار داشت.
دیگه هــى نگو که: "مواظبــــ خودتـــ بـاش" و "خوش بخـت شــى"
و ایــن زرتــ و پرتــا ..... وقتــى رفتــى...
دیگــه این چیــزا بهتـــ مربوطــ نیســت... فـــهمیــــــدی؟؟؟؟
باشــد . . .
قــبــول مـטּ نـمـیـفـهـمـم تــُـو را، تــُـو کـﮧ مـیـفـهـمے
مـَـرا بــِفــهــم مـטּ ، تــُـو را مــیــخــواهــم....
تعداد صفحات : 10