مادربزرگ
گم كرده ام در هياهوی شهر
آن نظر بند ِ سبز را
كه در كودكي بسته بودی به بازوی ِ من
در اولين حمله ناگهانی ِ تاتار عشق
خمرۀ دلم
بر ايوان سنگ و سنگ شكست
دستم به دست دوست ماند
پايم به پای ِ راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تكه تكه از دست رفته ام
زنده یاد حسین پناهی
در روز روز زندگانيمگم كرده ام در هياهوی شهر
آن نظر بند ِ سبز را
كه در كودكي بسته بودی به بازوی ِ من
در اولين حمله ناگهانی ِ تاتار عشق
خمرۀ دلم
بر ايوان سنگ و سنگ شكست
دستم به دست دوست ماند
پايم به پای ِ راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تكه تكه از دست رفته ام
زنده یاد حسین پناهی